بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها