هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها