ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند