دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم