از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت