از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت