بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام