سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری