سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری