سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری