سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
فکر کردی که نمانده دل و... دلسوزی نیست؟
یا در این قوم به جز دغدغهٔ روزی نیست؟
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری