دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد