مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند