در مِهر پیامبر حیات است حیات
در نور هدایتش نجات است نجات
پیغمبر اعظم که به عصمت طاق است
در خُلق عظیم شهرۀ آفاق است
تا دل به سپاس میسپاری ای دوست
از نعمت و ناز، بهره داری ای دوست
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری
از چشمۀ نور، ساغری پُر مِیْ کن
تجلیلِ بهار عمر، قبل از دِی کن
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او
خورشید و ماه نور گرفتند وام از او
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
صبح شور آفرین میلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت
ياری ز که جويد؟ دلِ من، يار ندارد
يک مَحرم و يک رازنگهدار ندارد!
سالها پیش در این شهر، درختی بودم
یادگار کهن از دورۀ سختی بودم