این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود
نگذشت لحظهای که دل ما غمین نبود
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند