سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب