جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟