بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟