بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
کو یک نفر که یاد دلِ خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند...
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟