بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟