آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم
دنیای بی نگاه تو تاریک و مبهم است
بیتو تمام زندگی ما جهنم است!
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
آه ای سحر طلوع کن از شام تار من
بگذار پا به دیدۀ شب زندهدار من