تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود