ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود