وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد