وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد