لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن