از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی