لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر