تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت