بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت