گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت