تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم