سامرا از غم تو جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت نگران است هنوز
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار میرسد اما بهار من! تو کجایی؟
لب ما و قصۀ زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی! چه عنایتی!