میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی