روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی