تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد