هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
یکباره میان راه پایش لرزید
مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید
همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
به سویت ای امینالله خلقالله میآیند
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است