خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی