همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر