همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر