سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما