تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما