مرامم غیرت است ای عشق و پیمان با توأم دین است
دفاع از سنگ در دینی که من دارم از آیین است
در هيچ پرده نيست، نباشد نوای تو
عالم پر است از تو و خالیست جای تو
به مسجد میرود معنا کند روح عبادت را
به مسجد میبرد با خود علی امشب شهادت را
دلِ آگاه ز تن فکر رهايی دارد
از رفيقی که گران است جدايی دارد
مرا هر قدر ذوق رفتن و پرواز شاعر کرد
تو را اندیشهات مانای تاریخ معاصر کرد
اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
غبار حادثه را توتیا توانی کرد