هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است