باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است