بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود