صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو