مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو