روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش