دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش